لحظه گمشده

وبلاگ شخصی هادی حاجی رحیمی

لحظه گمشده

وبلاگ شخصی هادی حاجی رحیمی

۲۷تیر

سلام 

دوباره می خواد جمعه بیاد اما این جمعه هم مثل همه ی جمعه های دیگه فرق می کنه .... 

این بار ماه رمضانه و دوستدارانت روزه هستند آقای من می دونم که خیلی وقتا دل تو هم میگیره مثل دل من ، مثل دل آسمون ، می دونم گاهی وقتا تو هم اشک میریزی باز مثل آسمون و اینو هم خوب می دونم دلت مثله آسمونه یا بهتر بگم آسمون مثل دلت صافه !! ازت فقط اینو می خام تو این ماه میهمانی خدایت ما را هم دعا کنی...

الهی عجل لولیک الفرج ...

جانا بیا جانم پیت از جان به جان شد

وز هجر رویت این دلم بی خانمان شد

تا کی شود از دیدگانم اشک جاری

بحر تمنای وصالت دل خزان شد . 

هادی حاجی رحیمی
۱۸تیر

سلام 

آخر شعبان است و اول رمضان!

گفته ای ماه میهمانی خداست تو هم میهمان سفره ای هستی که ما میهمان آنیم ، الان که هم سفره ایم راحت تر می توانم حرف بزنم امیدوارم حداقل این ماه را وقتی به نامه ی عمل من نگاه می کنی گریه نکنی !! 

آقای من 

سحری که بیدار میشوی موقع افطار ، موقع راز و نیاز عاشقانه ات ، وقتی که سر به سجاده ی عشق میگذاری و خدایت را با زبانی دیگر میخوانی ما راهم دعا کن!

آقای من ...

ما هم دعایت میکنیم که بیایی ... ! 

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت 

در انتظار تو می میرم و در این دم آخر 

دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت 

اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک 

اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت

 

هادی حاجی رحیمی
۰۷تیر

جمعه !! 

چقدر برایم تکراری است جمعه های تکراری بی تو !

این جمعه هم تکرار جمعه های گذشته است که همچنان دل بی تو می تپد!

____________________________________________________________________________

هرچند دیدم زیاد هم فرقی نمیکند که جمعه ها بی تو باشند یا با تو! چرا که ما جشن میگیریم چه بیایی چه نیایی !! جشن تولدت را ، جشن نیامدنت را ، و برپا میکنیم بساط شادی و سرور را !

____________________________________________________________________________

ببخش، آقای من 

حتی تصور لحظه ی بی تو بودن لحظه ها را در هم می ریزد و غبار را بر چشم ها می نشاند ای کاش می دانستم به کدامین مکان دلها به تو آرام میگیرد ، ای کاش می دانستم کدامین زمین به پای توست تا همرازی باشد بر ناله و فغان و فریادهای طولانی منتظرانت تا شاید سختی ندیدنت را مرهمی بخشد . تنگی دل، دنیا را هم تنگ کرده اصلا چشم ها، گوش ها ، همه و همه دلتنگ شده اند برای یک لحظه دیدن ، برای یک لحظه شنیدن و برای یک لحظه بوییدن شمیم دلنوازت. 

نیمه ی شعبان گذشت ای کاش نیمه ی انتظار هم می گذشت ...

دعایتان می کنیم هر چند از جنس دعایمان مطمئن نیستیم . اما باز جود و کرمتان را به ما یاد داده اند از کودکی... دعایتان می کنیم تا شاید دعا هایمان اثر ساز شود و حیرانی و سرگردانی رخت بر بندد.

به امید آمدنت ای امید امیدواران 

هادی حاجی رحیمی
۳۱خرداد

از همان لحظه ی اول منتظر بودم و هیچ چیز را نمیدیدم !

با خودم می گفتم یعنی من هم آمده ام ؟!

تا که چشم به گنبدت می افتد دیگر همه چیز فراموش می شود و باز دنبال همان لحظه ی گمشده ای!

انگار احساس می کنی لحظه ای را پیدا کرده ای! لحظه ای تازه !

تاکه اذن دخول خوانده می شود و وارد صحن ها می شوی

آسمان را نگاه می کردم دیوارهای صحنت را! همه جا را میگشتم و فقط منتظر یک جواب بودم !

بله اجازه هست!!

و هنوز منتظر لحظه ی گمشده ای!!

کنار ضریح که رسیدم احساس کردم دیگر لحظه ی گمشده ای وجود ندارد به جز!؟ 

اللهم عجل لولیک الفرج 

هادی حاجی رحیمی
۱۹خرداد

سلام آقای خوبی ها

وقتی صدای ناله های شیعیانت را میشوی در فراق جدت به گمانم اندکی آرامت میکند این اشک های سرازیر شده اما بعدها میبینی که این همان بنده ات هست که تو برایش اشک ریخته ای !! از دست و زبانم فقط همین بر میآید که برایت تسلیت بگویم و بهانه ای باشد که تو را به یادم بیندازد.

چقدر خوب است که تو باشی و برایمان از جدت بگویی در کنار مزارش و ما باشیم و شما و روضه او، و بگویی که آسمان آن شب تاب نداشت بشنود صدای حرکت زنجیر ها را ، خورشید می ترسید صبح طلوع کند ! نگران بود نکند چشمش به خورشید ی بیفتد که در گوشه از تاریک خانه ی هستی از خدایش غروبش را آرزو کند ! بگویی که آن شب ماه هم بر پشت ابر ماندنش افتخار کرد گمانم شب هم گوشهایش را گرفت تا دیگر نشوند ناله های جدت را ، بگویی تنها و غریب ماندن دردی است عجیب!!

آقای خوبی ها، درب حوائج را در زدیم این چند روز،این چند روز باقی مانده ی ماه رجب را هم تو دعا کن، هم برای خودت هم برای ما ...

دلتنگی را سامانی ده که هرکجا که باشم او نیز با من است البته خدایم را شکر می گویم چرا که او تنها کسی است که در بی کسی ها مرا تنها نمی گذارد ، دلتنگی را می گویم ! آفرین می گویم برایش !!

تو که باشی آسان می شود برایم همه سختی ها اما بی تو سختی ها هم سخت تر می شوند آقای خوبی ها ،خوبی کن برایم مثل همیشه ...

من منتظرم . 

هادی حاجی رحیمی
۱۰خرداد

لحظه ها می گذرند ام بی تو رد شدن گم می کند لحظه ها یم رادنبال تو گشتن برایم سخت نیست ام بی تو بودن روزگار را برایم سخت کرده است 

لحظه های غمگین جمعه ها بغض در گلو مانده عصر جمعه و دیدگان اشک بار صبح جمعه دنبال توست تا بیایی و بشکنی بغضش را و اشک هایش را پاک کنی!! 

تنها جمعه که نه همه ی روزهای هفته منتظرت هستند چرا که شرمشان می آیدآخرشان به جمعه ای ختم می شود که تو را ندارند 

در ساعت های آخرین جمعه دلگیر فقط به تو فکر میکنم و فقط تو را می خوانم تا شایدبشنوی صدای این درمانده را و ما را از نگاه سبزت محروم نسازی... . 

به وسعتی که تو داری قسم که وسعت عشق 

به ذهن خســــته این حجم کـــم نمی آید 

حریم پـــاک تو اوج حضـــور سبز خداست 

مرا چه سود که دل در حــــــرم نمی آید . 

هادی حاجی رحیمی
۰۴خرداد

این بار شنبه هست و جمعه گذشت

روز پدر هم گذشت... 

پدری کردید در حقمان!! بابای خوبی ها!روزت مبارک 

انگار همین دیروز بود که انتظار میکشیدیم این جمعه هم برسد شاید خبری باشد

همه چیز سرگرممان می کند اما تو که نباشی هیچ چیز نمی تواند دل گرممان کند 

بیا...

بیا و با آمدنت دل گرممان کن!!

ناگهان چقدر زود دیر میشود !! ببخش که دیر شد ...

آقا جان...

منتظریم...

_________________________________________

تسلیت میگم مصیبت عمه ات زینب را میگویند خوشتان می آید اگر کسی از عمه ات یادی کند 

به خاطر عمه ات زینب ما را هم بخوان ...

 

هادی حاجی رحیمی
۲۶ارديبهشت

شب آرزوهاست 

شبی که گمانم خدا هم آرزو میکند... 

برای من آرزو معنایی ندارد تا نباشی حس میکنم انگار چیزی کم دارم و انتهای هر آرزویم بی اختیار حسی عجیب آن را از خواستن باز می دارد

به گمانم فقط تمنای توست و بس!

بگذار امشب اشک به دادم برسد و کمی دلم را آرام کند و دل یارای خواستنت را مهیاتر !

می گفتند امشب به بزرگی آرزویت نیندیش به بزرگی کسی بیندیش که آرزویت را اجابت میکند تو را خواستن بزرگ است اما خدا بزرگتر ...

***

کمیل که می خوانی همراه اشکهایت ما را هم دعا کن امشب خودت هم آرزو کن نه تنها برای خودت بلکه برای ماهم بخواه آرزو کن و بخواه تا جان را نثارت کنیم ای مرهم دل های بی قرار 

هادی حاجی رحیمی
۱۹ارديبهشت

دلتنگی !!

آره دل من تنگ است 

چرا که جایی نشد برایت بیایی شاید هم آمدی 

آره آمدی ولی من نتوانستم ببینم نتوانستم !

اما این حرف دلمه : سخته بر من همه چی رو میبینم اما هر جا می نگرم تو رو نمیبینم 

نه نمی تونم ببینم 

میگن می تونی چشما رو عوض کنی چشمم فدای چشات عوضشون کن ! 

این جمعه هم دعوتت می کنم به دلم پابذار اما منو هم خبر کن !! 

دلم را به تمنای دلت باخته ام 

مهدی جان

روز دیگر ماه نو می شود برای جمعه هایش دعا کن 

تو بخواه ما هم می خواهیم 

اللهم عجل لولیک الفرج 

 

هادی حاجی رحیمی
۱۳ارديبهشت

داشتم دنبال بهانه می گشتم که چرا دلم گرفته یهو یادم افتاد

امروز جمعه است ، عصر جمعه ؛ 

به یادت افتادم دلتنگی حس عجیبیه

تو که نباشی احساسم هم مرا یاری نمیکنه!!

تو این دنیا هم اگه تا جمعه آینده پانگذاشتی حداقل تو دلم پا بذار 

منتظرتم !! 

هرچند می دونم تو از من هم منتظر تری چرا که خوب می دونم وقتی 

علی گفت آقا جون بیست ساله منتظرتم تو هم گفتی کجا بودی منم بیست ساله منتظرت بودم ..!! 

 

هادی حاجی رحیمی